دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 19721
تعداد نوشته ها : 12
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

ترم 1- اصولاً وقتی به آنها بگویید با سه حرف پ- س – ر یک کلمه معنی دار بسازید مخ آنها ERROR می دهد! چون فکر میکنند تنها دانشجوی این مملکت هستند عمراً کسی را تحویل نمی گیرند. و تا وقتی که قبل از اسمشان کلمه مهندس و دکتر را به کار نبرید جوابتان را نمی دهند! {پیشنهاد میکنم که در دختران ترم یکی (صفری) به دنبال GF نباشید چون اولاً پا نمی دهند و ثانیاً اگر حتی یکی از این دختران برای دوستی پا بدهد(یکی در هر 10 میلیون سال)همه به شما به چشم یک همجنس باز نگاه خواهند کرد !}
 فقط برای عملیات قضای حاجت به WC می روند.طولانی ترین مسیری را که طی میکنند مسیر دانشگاه تا خانه می باشد.به پسران همکلاسی به چشم خواستگار نگاه می کنند.تمام کتب ترم اول را می خرند و با دقت جلد میگیرند.سوژه خنده دانشجویان ترم بالایی هستند. وقتی به آنها سلام میکنید به چشم یک مزاحم خیابانی به شما نگاه میکنند!(بی جنبن دیگه!!!) در فاصله بین کلاسها نان و پنیر دستپخت مادر را میل میکنند تا انرژی بگیرند!
ترم 2 – همچنان قادر به ساختن کلمات معنی دار نمیباشند! متوجه میشوند به غیر از آنها افراد دیگری نیز به اسم دانشجو تو این مملکت هستند! به مقدار بسیار ناچیز از قطر ابروها کاسته میشودولی سیبیل جزیی از اعضای ثابت بدن می باشد.سر کلاس متوجه موجوداتی عجیب و غریب میشوند اما اسم آنها را نمی دانند.کماکان مسیر دانشگاه تا خانه بدون هیچ کم و کاستی طی میشود.نیمی از کتاب های ترم را میخرند و نیمه دیگر را از کتابخانه می گیرند.اگر به آنها سلام کنید در جواب زمزمه نامفهومی میشنوید با این مضمون:سلام علیکم ورحمة الله و برکاته! دو- سه بار از جلوی تریای دانشکده رد میشوند اما جرأت داخل شدن را ندارند!(استغفرالله)
ترم 3 - به معنای واژه پسر پی می برند و با ماهیت آن موجودات عجیب و غریب آشنا می شوند.به این نکته حیاتی پی می برند که تنها استفاده WC قضای حاجت نیست!!!سوژه خنده پیدا می کنند.همه کتابها را از کتابخانه می گیرند و متوجه میشوند که تا 4 جلسه میتوانند سر کلاس غیبت کنند.می فهمند که شهر خیلی بزرگ است و غیر از خانه شان جاهای دیگری هم دارد! تریا دانشکده تبدیل به پاتوق آنها میشود.در جواب سلام شما میگویند سلام!
ترم 4 – با واژه BF آشنا میشوند اما راه و رسم تور کردنش را بلد نیستند.ابروها نازک میشودو سیبیل ناپدید!در ساعت های استراحت بین کلاسها و حتی وسط کلاس ها به WC میروند!!!همیشه در دانشگاه از قسمتهای "پر پسر" عبور میکنند.شروع میکنند به پرسیدن آدرس از پسرای خوش تیپ دانشگاه!(نکته:اگر دیدید که جلوی در آموزش یه دختر ازتون آدرس آموزش رو پرسید پس: 1- دختره ترم 4 درس میخونه.2-شما خوشتیپید!.3 – یالا مخشو بزن دیگه چلمن!) شروع میکنن به نوشتن جزوه !هر 2-3 شب یکبار به خانه میروند برای حاضری و به خاطر غر زدن های مامان بابا.(خوب پدر مادرن دیگه دلشون تنگ میشه شما به بزرگی خودتون ببخشید!) و تعویض لباس و بقیه روز ها خونه دوستشون درس میخونن!(آره جون خودت .بیچاره پدر ,مادره خبر نداره خوابگاه دخترا بغل خوابگاه پسراست!!!!) در جواب سلام شما میگویند:سلام.چطوری؟خوبی؟
ترم 5 –یکی از این موجودات خوش خط و خال (BF ) را بدست می آورند اما چون تازه کار هستند بامبول های زیادی سرشان پیاده میشود!اصلاً سر کلاسها نمی روند و از دانشگاه فقط با WC کار دارند!چون BF دارند دیگه احدی را تحویل نمیگیرند و درست مثل ترم یک میشوند( چون این دفعه فکر میکنن فقط خودشونن که BF دارند و آسمان باز شده این پسره افتاده تو بغل اینا! =آخر بی جنبگی)کوتاهترین مسیری را که طی میکنند مسیر دانشگاه به کافی شاپ و سپس خانه میباشد.از چهره مردانه گذشته تنها خاطره ای باقی مانده است!(اینجاست که میگن مردونگی مرده!!!)
به دلیل افزایش آرایشات روی صورتشون اضافه وزن می آورند و برای جبران آن از مقدار شلوار و مانتو شان کم میکنند!یک میز اختصاصی برای خودشان و BF شان در تریا دانشکده رزرو است!تابلو میشوند.کارکنان حراست دانشگاه آنها را به اسم کوچک می شناسند.سند کمیته انضباطی را به نامشان میکنند!
در جواب سلام شما (بعد از 10 دقیقه!) می گویند:اوا سلام ببخشید حواسم نبود(طرف داره عاشق میشه و حواسش یه جای دیگست....خاک بر سرت!)
ترم 6 – خیلی تابلو میشوند!عاشق میشوند! مورد سوءاستفاده قرار میگیرند!مشروط میشوند!!!
ترم 7 – به طرز وحشتناکی تابلو میشوند! در عشق شکست میخورند!مشروط میشوند!
ترم 8– دوباره آدم میشوند.دیگر تابلو نیستند چون جوانان مستعد دیگری جای آنها را میگیرند(من لذت می برم میبینم این جوونا.......!)جای جای دانشگاه برایشان خاطره انگیز است.مثل بچه آدم این ترم درس میخوانند فارغ میشوند.در به در دنبال شوهر میگردند.به نگهبان جلوی در دانشگاه هم پا می دهند.به اولین پیشنهاد جواب مثبت میدهند و از چاله به چاه می افتند!!!!
بعد از دانشگاه: ازدواج میکنند و رخت بچه میشورند!!!

دسته ها :
پنج شنبه بیست و دوم 11 1388

خدا آسمون رو آفرید گفت قشنگه

 

دریا رو آفرید گفت قشنگه

زمین رو آفرید گفت قشنگه

مرد رو آفرید گفت قشنگه

زن رو آفرید گفت اشکال نداره آرایش می کنه

دسته ها : طنز
پنج شنبه بیست و دوم 11 1388
سیر تکامل دختر  از نظرپسر ها

5 سالگی  بزغاله

15 سالگی نخاله

25  سالگی  باحاله

35 سالگی اند حاله  

45 سالگی  بی حاله

55  سالگی ضد حاله

65 سالگی  مچاله

75  سالگی تفاله

۸۵ سالگی  زباله

 

دسته ها :
پنج شنبه بیست و دوم 11 1388

اینها فقط واسه خندس درسته من هیچ وقت نمی تونم اینکارا رو انجام بدم شاید غیر عمد یکی دو تا از این اتفاق ها افتاده .

 

مراحل  ذله کردن دخترها


۱- تو خیابون خیلی با احترام از یه دختر آدرس بپرسید بعد از جواب دادن جلوی چشماش از  یکی دیگه بپرسید

۲- پشت چراغ قرمز راننده جلویی اگه دختر بود قبل از سبزشدن چراغ دستتون رو بذارید  رو بوق

۳- توی اتوبان جلوی ماشین یه دختر خانوم با سرعت 50 کیلومتر حرکت کنید

۴- توی جمع دخترای فامیل وقتی همشون دارن یه سریال می ببینن هی کانال تلویزیون رو  عوض کنید

۵- توی یه رستوران که چند تا دختر هم نشستن سوپ رو با صدای بلند هورت بکشید و نوش جان کنید

۶- توی یه بوتیک که فروشندش دختره وادارش کنید شونصد رنگ لباس رو براتون باز کنه و در آخر بگید میرید یه دور بزنید برگردید!

۷- توی جشن تولد یکی از دخترا تا اومد شمع ها را فوت کنه بادکنک بترکونید

۸- اگه یه دختر یه جا یه جک تعریف کرد شروع نشده بگید شنیدید

۹- سوتی های لغوی و کلامی و دیکته ای و ادبی و.. دخترا رو درگوشی بگید بخندید

۱۰- توی جمع دانشجویی و رسمی هنگام عکس گرفتن واسه دخترا شاخ بذارید

۱۱- عید نوروز تمام پسته ها و فندق های سر بسته را بذاریید توی ظرف دختر مورد نظرتون

۱۲- روزهای بارونی تا یه دختر دیدید و یه چاله پر آب و شما با ماشین بودید یه لحظه درنگ نکنید

۱۳- اگه کلاس موسیقی می روید قبل از اجرای دختر خانوم مورد نظر پیچ های کوک گیتارش رو به چند جهت بچرخونید

۱۴- تو دانشگاه از دختر مورد نظر یه جزو 1000 صفحه ای بگیرید و بعد از اینکه تمام صفحاتش رو جا به جا کردید بهش بگید صفحه مورد نظرتونو پیدا نکردید!!

۱۵- همواره از زیبای ها و تناسب اندام مادربزرگ خدابیامرزتون(!) در مقابل دختر چاق مورد نظرتون بگید

۱۶- به دختری که دماغش رو تازه عمل کرده بگید دکترش بد بوده و دماغش کوفته شده

۱۷- شیشه نوشابه دختر مورد نظر رو حسابی تکون بدید و بذارید خودش درش رو باز کنه

۱۸- زمستون وقتی همه جا یخ زده با دیدن زمین خوردن یه دختر با صدای بلند بزنید زیر خنده

۱۹- از یه دختر ساعت بپرسید بعد از جواب دادن به ساعتتون نگاه کنید و بگین ساعتش عقبه

۲۰- توی ساندویچی موقعی که چند تا دختر نشستن طوری که اونا هم بشنوند از حال بهم خوردن چند روز پیشتون تعریف کنید

۲۱- توی یه جمع که چند تا دختر نشستن در گوشی صحبت کنید و بلند بلند بخندید

۲۲- توی خیابون به یه قسمت از لباس یه دختر خیره بشید و بزنید زیر خنده (نمی دونید چه حالی می شه)

23- هر دختری از جمله باشخصیتش ازتون پرسید ساعت چنده یه کاغذ یه متری دربیارید شماره موبایلتونو بنویسید بگید سر ساعت 9 زنگ بزنه


دسته ها :
پنج شنبه بیست و دوم 11 1388

یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر زنده نیست
یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند
یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عا شق تری ، تنهاتری

دسته ها :
پنج شنبه بیست و دوم 11 1388

کسی چون تو مرا غریب و تنها نگذاشت این گونه در التهاب فردا نگذاشت سوگند نمی خورم ولی باور کن... کسی چون تو به خلوت دلم پا نگذاشت

 

ادعا نمیکنم همواره به یاد کسانی هستم که دوستشان دارم ، ولی میتونم ادعا کنم لحظاتی که به یادشان نیستم نیز دوستشان دارم.....

  

زندگی رسم خوشایندیست... زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ... پرشی دارد اندازه ی عشق... زندگی چیزی نیست که لب تاقچه ی عادت از یاد من و تو برود...

  

زندگی مثل بازی حکمه!! مهم نیست که دست خوبی نداری مهم اینه که یار خوبی داشته باشی؛ اینطوری شاید حتی بتونی بازی باخته رو ببری

  

باید در زندگی همچون دریا بود تا اگر با سنگهای سخت برخورد کردیم ، سنگها در عمق ما محو شوند نه ما در عمق سنگها

  

زیبا ترین غروب : غروب عاشقان......زیبا ترین سنگ : دل یار. زیبا ترین مایع : اشک .....زیبا ترین ناله :آه....زیبا ترین دوست : قلب (تو) زیبا ترین کلام دوستت دارم

  

تازه فهمیدم تو دنیا هیچ قلبی واسه من نمی تپه. حتی قلب خودم... چون اونم واسه تو می تپه!

  

گر روزی مُردم ، تابوتم را سیاه کنید تا همه بدانند سیاه بخت بودم بر روی سینه ام تکه یخی بگذارید تا به جای معشوقم برایم گریه کند ... چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم انتظار معشوقم بودم ... و آخر اینکه دستانم را ببندید تا همه بدانند خواستم ولی نتوانستم

  

 هرگاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو: یادت بخیر

  

خداحافظ : ولی هرگز نخواهی رفت از یادم خداحافظ : ولی این یعنی در اندوه تو میمیرم دراین تنهایی مطلق که می بندد ، به زنجیرم و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

 

 

دسته ها :
سه شنبه نوزدهم 9 1387
همیشه آغاز کسی باش که پایان تو باشد
دسته ها :
سه شنبه نوزدهم 9 1387
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم،تو نیز به من آموختی که چگونه دوستت بدارم اما به من نیاموختی چگونه
دسته ها :
سه شنبه نوزدهم 9 1387
 من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی
دسته ها :
سه شنبه نوزدهم 9 1387

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟ 

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده  بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید وگفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنیدو ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه  و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای عشنگی بود  sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش  دوستدار تو (ب.ش)لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جواندستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشدآره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد،

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟  خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟   آغاز کسی باش که پایان تو باشد

دسته ها :
سه شنبه نوزدهم 9 1387
X